چٍرت نگاشت

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

تولد داریم،چه تولدی!

تولدمه، چن نفری یادشون بود که خیلی دمشون گرم>_<

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • ساحا
    • چهارشنبه ۱۴ مهر ۹۵

    اولین روز مهر

    اولین روزِ مهر است ...

    بوی پاییز را با تمام جانم احساس می کنم ...

    اینجا در عصری نیمه خنک , با صدای جیر جیرکهایی که شب را گم کرده اند , با صدای وزش باد در لابه لایِ درختانی که در حال خداحافظی با برگهایشانند , با رشته کوه هایی در حال عریان شدن که تنها غروب آفتاب را بر نوکِ قله ی خویش  می بینند و تکهابرهایی سفید در میان مه , چیزِ دیگری نیز خودنمایی می کند..

    حسی شگرف در پسِ دیدگانم...

    گویی بویِ پاییز آنقدر شامه نواز است که حسم را مدهوشِ خویش ساخته است ...

    من از علف و سبزه زار و آبادانی می نویسم حال آنکه " پاییزی ام "...

    عجیب نیست ؟؟؟!!!

    بویِ کُنده های نیم سوخته ...

    نیزارهای بلندی که روزی در خود هزاران رازِ با هم بودن را تجربه کرده اند ...

    آآآآآه.....

    چقدر پُر احساس است" اولین روزِ مهر " ...

    گفتند سالی که نکوست از بهارش پیداست...

    چه سالی شود امسال با " تو " ...

    آخر می دانی , سالِ عشاق از پاییز " نو " می گردد....

    " اولین روزِ مِهرکه اینگونه ام وای بر روزهای بارانی و ابریِ پاییزی....

    " اولین روزِ مِهر " با تمامِ احساسش تقدیم به " تو " ...

    به " تو " که زاده ی بارانی و احساس...

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • ساحا
    • پنجشنبه ۱ مهر ۹۵